****(اشعارشب ششم محرم )
مدح حضرت قاسم بن الحسن(ع)
عشق توماندگارست تاابددریاد
نوکرم من،نوکری مادرزاد
شکرمی کنم که خداونداز کرم
اشک برشماراهدیه به من داد
گرچه دورم از توولی امشب
سلامم رامی سپارم به دست باد
برسان سلام مرابه پیشگاه ارباب
بگوکه اگرمی خواهی نوکرت شودشاد
رحمی نما واز گناهش درگذر
این بنده رابادست خویش نماآزاد
الهی بمیرم برای توی یابن الزهرا(ع)
صدایت شنیدندوکسی پاسخ نداد
عوض پاسخ آنقدرنیزه زدند براو
زینت دوش نبی برخاک افتاد
صدازدی کسی به صدایت جواب نداد
تشنه بودی وکسی به دستت آب نداد
غریب کربلا،پسرزهرا(س)سلام
شکرخداکه این اشک جاریست مدام
من بی مرامم ولی شنیده ام
توچشمه لطفی وکرم ومرام
می بالم به خودوفخرمی فروشم
که تنهاماداریم چنین امام
امامی که بادست خویش
به روی زانوگذارد سرغلام
امام که به روی نیزقرآن بخواند
وسنگ می زدند براوازپشت بام
وناموسش که ناموس خدابود
میان آن همه حرامی وازدحام
وسرش به روی نیزه وخواهرش
نظاره می کرد از کوفه تاشام
آن اسارت ودسته های بسته
اینطرف خواهرت درملاعام
این طرف چشم حرامی ونامحرم
اینطرف سنگ وخاکسترودشنام
سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاح مهدی جهان میهن
*****(مدح)
قاسم بن الحسن(ع)
ازمیان جمعیت صدائی برخواست
جانم به فدای عموکه خیلی تنهاست
من زاده حسنم (ع)نهراسم زعجل
درپیش من مرک اهلامن العسل
بارها پسرخواندی ومراگرفتی دربغل
فردازنده می کنم حسن رادرجمل
عموجان،
امشب وعده دادی مراازبلائی عظیم
ولی بشنواین سخن از کریم بن کریم
منم قاسم(ع)جگرگوشه برادرت
جان من به فداری تووعلی اصغرت(ع)
رسیدوقت نبردوگفت عموجان
اجازه بده تاکه روم من به میدان
سیزده ساله ام ونوجوانی نحیف
پسرحسنم(ع)ولشکری راحریف
هرلباس رزمی که برتنش می کردند
بزرگتربودپس بیرون می آوردند
کفت من که ازتبارعشق ؛حسنم(ع)
لباس رزم من هست این کفنم
کفن به تن نمودمقابل لشکرایستاد
مردشامی خندیده ای بلند سرداد
حسین(ع)راببیندبه چه روزی افتاده
نوجوانی به جنگ مافرستاده
غیرت حسنی (ع)اش بلند شدنعره زدحرامی
این صحبت چیست که خویش تومی خرامی
منم قاسم(ع)،حسین(ع)باشدپدرم
حریف تونه ،حریف کل لشکرم
چومردشامی شنید اینچنین فریاد
فرزندانش رایکی یکی به میدان فرستاد
رجزهای مردشامی راقاسم (ع)باطل کرد
هردوفرزندش رابه درک واصل کرد
خودبه میدان زدوآبرویش رفت برباد
چنان ضربتی قاسم (ع) زدکه برخاک افتاد
برای آنکه آبرویشان نرودبیشتر
دستورحمله دادبه کل لشکر
آنقدرضربه زدند تا بی حد
هرکه هرچه داشت دردست می زد
می زدند باشمشیر،نیزه ،خنجر
می خواستند شودبدنش شبیه اکبر(ع)
قصه ای دردل اهل خیام نشست
آنقدرزدند که استخوان شکست
ناگه افتاداواز پشت فرس
فریادکشیدعموبه فریادم برس
سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاح مهدی جهان میهن
***(سینه زنی سنگین )
قاسم بن الحسن(ع)
ای پسربرادرم-پدربودم برات دائم
آبروموبخرحالا-از جابلندشوای قاسم(ع)
توروبجان مادرم-راه نره دیگه اینچنین
آتیش نزن به قلب من-پاتونکش روی زمین
بادیدنت می افتم من یادبابا
جان عموتوبرزمین نکش باهات
بادیدنت می افتم یادمادرم
مادرتونذرکردتوخیمه هابرات
واویلا4
به من بگوچطوربدم-جواب باباحسنت(ع)
مادرت توی خیمه ها-منتظرآمدنت
اینقدرازدردپهلو-به روی خاک نزن چنگ
استخوانهات شکسته شد-به زیربارش سنگ
شکسته شدپهلوی توشبیه زهرا(س)
بلندشده قامتت ازدورشدی پیدا
چیکارکردندباهات بگوای قاسم(ع)من
شدی شبیه اکبرم(ع) توارباًارباً
واویلا4
تمام آرزوم اینه –ببینم شادی تو
ببینم که پوشانده ام-رخت دامادی تو
اماصدافسوس می بینم-باخون حناگرفته ای
چشاتوواکن قاسمم(ع)-انگارشفاگرفته ای
می بینم که میان خون غوطه وری
توهم مثل باباحسن(ع)خون جگری
داغ منوتازه نکن ای عموجون
دائم به یادکوچه ومیخ دری
واویلا4
نکش پاتوروزمینا-آتیش به قلبم می زنی
پهلوت شکسته قاسمم(ع)قلبمواز جامی کنی
چه جنگی کردی تومیدون-که گشتی قاسم(س)سنگ بارون
هی می کشی پاروزمین –انگارشکسته استخوون
چیکارکردندباهات قاسم(ع)تومیدان
هی دست وپامی زنی ومی گی عموجان
اونقدزدن امون تو بریدند
بابات بازهرا(س)اومده از جنان
واویلا4
سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاح مهدی جهان میهن
****(سینه زنی شور)
قاسم بن الحسن(ع)
نوه حیدر(ع)-ابن الحسنم(ع)
مردنبردو-به تن کفنم -2
رجزی که وقت نبردمی خوانم
قاسم بن الحسن بن امیرالمومنانم(ع)-2
منم قاسم (ع)-حریفم یک لشکر
من قاسم(ع)-تورگهام خون حیدر(ع)
منم قاسم(ع)-از تبار شورواحساس
منم قاسم(ع)- شاگرددست عباس(ع)
منم قاسم (ع)4
نوه حیدر(ع)-گرفت به دست شمشیر
می گه امیری –حسین (ع)ونعم الامیر-2
رجزی که می خواندوقت پیکار
لافتی الاعلی لاسیف الاذوالفقار-2
منم قاسم(ع)-یارویاورحسین(ع)
منم قاسم(ع)-پسربرادرحسین(ع)
منم قاسم(ع)-عشق مولادردلم بی نهایت
منم قاسم(ع)-کشته راه ولایت
منم قاسم(ع)-4
مثل اکبر(ع)-منوگرفتی دربغل
بزاربرم -نمی ترسم من از عجل
برای من-مرگه اهلامن العسل
دوباره من –زنده کنم جنگ جمل-2
منم قاسم(ع)-که زدشمن نمی هراسم
منم قاسم(ع)-که به نام زهرا(س)حساسم
منم قاسم(ع)-شاگرددرس عباسم (ع)
منم قاسم(ع)-4
ذکرحسینه –برلبم دائم
شیرحسنم (ع)-اسم من قاسم(ع)2
رجزم هست یاعلی مولی الموالی(ع)
منم قاسم(ع)-قدرت علمدار
منم قاسم(ع)-هیبت علمدار
منم قاسم(ع)-همت علمدار
منم قاسم(ع)-4
بپاشد امشب –حنابندانم
گسسته از هم-شداستخوانم 2
وقتی بریدند زتن سرم
من می گفتم زتبارحیدرم(ع)
منم قاسم(ع)-که شدم سنگ باران
منم قاسم(ع)-که شکسته استخوان
منم قاسم(ع)-به زیرتیغ وسنان
منم قاسم(ع)-4
سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاح مهدی جهان میهن
***(سینه زنی تک )
قاسم بن الحسن(ع)
اونیکه ، تومیدان- قامتش ، قائمه
ذکری بر لب داره- می خوونه فاطمه(س)
فقط اون قاسمه (ع)2
عشق دل مادر-عشق دل همه
کیه اون چون حسن(ع)-که خیلی عالمه
فقط اون قاسمه(ع)2
فقط اون قاسمه(ع)4
لبریز احساسه-او نمی هراسه
چونکه تو عاشقی –استادش عباسه(ع)
فقط اون قاسمه(ع)2
بااین جنگ وپیکار-شاگرد، علمدار
زنده کرد،تومیدون- بازحیدر(ع)کرار
احسنت به، این پیکار2
کرده او،بربدن-جای زره کفن
هرکی می دیدمی گفت-زنده گشته حسن(ع)
زنده گشته حسن(ع)
ذکرزهرا(س)برلب-شدسوارمرکب
اماتوی خیمه –دعامی کردزینب(ع)
دعامی کردزینب(س)
آن طرف توخیمه –درکنارعمه
بادلی پرقصه-دعامی کردنجمه(س)
دعامی کردنجمه(س)2
تارسد،به وصال-جنگی کرد،بی مثال
گفت به راه عموم –خون باشه حلال
خونم باشه حلال2
چیکارکردندباهات-خم شده، زانوهات
چراتو،برزمین-می کشی،هی پاهات
مثل بابام حسن(ع)-داشتم خیلی دشمن
اونقدر،تیرزدن-پرزخون،شدکفن
تاضربه ،ای رسید-پهلویم را ،درید
فهمیدم ،که زهرا(س)-تومدینه چی دید
غمم گشته بی حد-می گندمردی نامرد
پیش چشم بابام-مادرش ،رومی زد
بایاد،کوچه ها-کاشکی بودی بابا
می دیدی گرفتم –انتقام زهرا(س)
سروده شاعرومداح اهل بیت برادرحاح مهدی جهان میهن
نظرات شما عزیزان: